غزل مناجاتی با خداوند
حــال و احــوال گـرفتـار تماشــا دارد گــریــه ی عبد گنـه کـار تـماشا دارد آمدم گــریه کنـم تا که نگــاهی بکــنی چون ستــاره به شـب تـار تماشا دارد هر چه شد بین من و تـو ز همه پوشاندی آبــروداری ســتّــار تـــمـــاشـــا دارد بارها زیـر همه قـول وقـرارم زده ام دست گـیــری تو هر بــار تماشا دارد مهربـانی بـه گنـه کار بُود عــادت تـو کــرم ســفــره غــفـــّار تـمـاشــا دارد ماه، ماه رجب و سفره به نام علی است لحـظــه ی جلوه، رخ یـار تماشا دارد عاشق نیمه شب صحن و سرای نجفم حــرم حــیــدر کـــرّار تــمـاشــا دارد همۀ آرزویم یک سحرکرب و بلاست شب جـمـعــه حـرم یــار تـمـاشا دارد مادری دست به پهلو پسری پـاره گلو گریــه ها لحـظـه ی دیـدار تماشا دارد روضۀ قحطی آب و لب عطشان حسین گـوشه ی صحن علمدار تــمـاشـا دارد خاک ری را به بـهای سر آقــا دادند زین جهت گریه ی بسیار تمـاشا دارد کـاش امسال شـود سال ظهـور حضرت پـرچــم خــیــمــه ی دلـدار تماشا دارد |